سلام دوستان عزیزتر از جانم.امیدوارم ایام خوبی رو سپری کرده باشید این مدت و حسابی بهتون خوش گذشته باشه.

این روزها خیلی سخت میگذره واسم.

یادش بخیر.حدود ۷ماه پیش اصفهان سرباز بودم و با این که حدود۱۲۰۰کیلومتر از خونه دور بودم ولی دغدغه فکری زیادی نداشتم و تنها چیزی که خیلی اذیتم میکرد دوری از خانواده بود.

اون موقع گاهی به بعد از دوران سربازی فکر میکردم و به این که آینده چطور میشه و از لحاظ شغل و درامد و.باید چیکار کنم .

سربازی تموم شد و به اون چیزی که فکر میکردم حالا رسیدم اما با شدت بیشتر،حالا که دارم این متن رو مینویسم چند ماهی هست که بیکارم و و چند ماهی هست که عشقم ترکم کرده.

اصلا فکر نمیکردم انقدر از زندگی ناامید بشم.حالا که میخوام سر و سامونی بگیرم وضعم شده این.شبا تا صبح بیدار و روز خواب.حدود۱۰روزه از خونه بیرون نرفتم.شاید پیش خودتون فکر کنید دیوونم .البته شایدم باشم!نمیدونم.

بدتر از همه این که فکر میکنم کسی هم باهام کار نداره و واسه کسی مهم نیستم.

چند روز گذشته سعی کردم با عشقم ارتباط برقرار کنم اما هرکاری میکنم حاضر نیست برگرده پیشم.خیلیا بهم گفتن بیخیالش بشم اما نمیتونم.تلاقی این دو رخداد مهم(رفتن عشقم و بیکاری)واقعا داره نابودم میکنه و نمیدونم باید چیکار کنم.

بیشتر از همیشه ناامیدم و فکر میکنم بودنم بیهودست.

یعنی ممکنه از این روزهای سخت عبور کنم؟؟؟

بخدا دیگه نمیتونم.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ستاره سهیل گیسو کمند - موسیقی ایرانی چگونه اینستاگرام کتاب یا بوکستاگرام راه بیاندازیم؟ جراحی زیبایی شاهنامه صوتی خرید بلیط خارجی علم و تکنولوژی دیتابیس اوراکل Simon